یکی از همین روزها...
شازده را میگویم... همين چندی پیش از دورترها رسيد: رسيد و تمام محاسبات زندگيم را عوض كرد... تمام برنامه هاي ريخته شده... تمام بايد و نبايد هايم را... تمام فكرها... و تاريخها... خب اين هم ي جورش است... . . . و اما خدارا شكر... اين روزها حالمان مثل هميشه خوب است... همه چيز بر وفق مراد است... لب هايمان ميخندد... دلمان شاد است و سبک می تپد... شبها را خوب ميخوابيم،خواب باغ عدل ميبينيم و حسابي خوش ميگذرانيم... گاهي هم در جستجوي چشمه ي جواني درخت دانش را ميابيم... ميوه ي ممنوعه اش را نميخوريم... بس است ... دل...